ياد در ياد
سلام سلام يه شعر دارم واستون ياد در ياد نميدانم كجا چشم در چشم نميدانم چرا؟ تودر آنسوي شقايق ومن اين سو تنها پل يادت در تب خاطره ام آتش شد ومن از باغ جدا بي جهت نيست كه من در پي راز جدايي هستم در پي يك سبداز سيب كه يك دانه آن نيم خورده بجا مانده سوا شب عيد است عجب كوه غمي دارم من سفره عيد من اين بود: غم واندوه وطلب و ياد تو ،كه بر آيينه ام بود سيب هم بود نگفتم آري اين همان نيمه سيبي است ...
نویسنده :
مامان فاطمه
15:40