مانيماني، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

مسافر کوچولو مانی

درد دل

1392/2/16 21:29
نویسنده : مامان فاطمه
3,062 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز صبح مانی بردم حیاط توپ بازی کنه بعداظهر هم بردمش بیرون اطراف خونه یه دوری زدیم میگفت بریم خونه خاله بچم ناراحت بعضی وقتا خیلی دلم میگیره دوست دارم برگردیم اینجا تنهایی بعضی وقتا خیلی اذیت میکنه امروز هم یکی از اون روزا بود دلم میخواست دست مانی میگرفتم میرفتم خونه خواهرم یا مامانم این کارا واسه خیلی ها عادیه ولی واسه من شده یه آرزو.دخترا حق دارند راه دور شوهر نمیکنن چون واقعا سخته  هیچ کس جای مادر وخواهر ونمیگیره.البته منم توی استان خودم ازدواح کردم ولی از شانس بد من کارش افتاده قشم.بعضی اوقات فکر میکنم کودکی ما با دختر خاله ها دختر دایی ها گذشته اما مانی اینجا هیچ خاطره ای نمیتونه داشته باشه شاید به همین وضع عادت کنه وواسش عادی باشه نمیدونم ولی دلم هم میسوزه واسش. 

دوست ندارم اینجا چیز ناراحت کننده بنویسم  ولی باور کنید بعضی وقتا نمیشه تحمل کردناراحت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (17)

نهال مثل همیشه2
16 اردیبهشت 92 23:16
سلام خانومی.. ممنون از نظرتون..راستش نمیدونم از کجا من رو میشناسین.. دیده بودمتون؟؟ سارا بدری هستم.. راستی مدتی هست وبلاتگ نهال مثل همیشه 1 لینک نمیکنم شلوغ شده خیلی دارم کم کم وبلاگ نهال مثل همیشه 2 رو لینک میکنم شما رو اونجا لینک میکنم..بهم سر بزنین هر چند روزدر میون اپ میشم
سیمرغ
17 اردیبهشت 92 9:03
آخی، خیلی سخته. ولی خب خدا رو شکر که خودت شاغل نیستی. اونوقت دیگه حسابی مانی کوچولو تنها می شد.
من راستش امسال عید قشم بودم و خیلی بهم خوش گذشت ولی فکرشو که میکنم واسه زندگی نمیتونم دووم بیارم.
تنها کاری که می تونی بکنی اینه که دوتایی پاشید با همدیگه برید خرید یا کنار ساحل.
اصلا برید صدف جمع کنید و با هم بازی کنید.
ایشالا زودتر برگردی پیش خانواده ات.


ممنون- ها ها توی این چند سال کلی صدف جمع کردم
مامان یزدان
17 اردیبهشت 92 9:03
عزیزم نگران نباش.قدیما شرایط کاملا متفاوت بود.
با زندگی الان نمی شه مقایسه کرد.
الان همه گرافتار خودشونن و در گیر کار و مسائل جانبی.
نگران نباش


همه گرفتارن ولی حداقل ماهی یکبار میرن پیش مامانشون مگه نه؟
بهار
17 اردیبهشت 92 14:33
ما همان آدمهایی هستیم که به راحتی دیگران را ترک میکنیم
اما وقتی کسی ترکمان میکند
جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد
بغض گلویمان را خفه می کند ...


مامان ماني جون
17 اردیبهشت 92 19:31
الهي زودي شرايط جور شه و برگردين شمال
ببوس ماني رو


م خط خطی
18 اردیبهشت 92 15:48
عزیزم
ایشالا این دوران سخت دوری میگذره و برمیگردی به استان خودت
وقتی هم که اومدی من میام میبینمتتتتتتتتتتتتت


ممنون عزیزم حتمامیبینیم همدیگرو
مامان عاشق
18 اردیبهشت 92 17:38
حق داری عزیزم دوری از خانواده خیلی سخته.
ایشالا به زودی این دوران تموم میشه و برمیگردین پیش خانواده هاتون.


ممنونم
مری
18 اردیبهشت 92 20:29
سلام عزیزم ایشالا یه شرایطی پیش بیاد برگردین شهرخودتون اما خب از فرصتا استفاده کن و برا مانی و خودت اونجا دوستایی پیدا کن
یکی از ما 6 نفر
19 اردیبهشت 92 14:30
آخه نازی،سخته ولی ایشالا که زوده زوده زود برگردین استان خودتون تا هم شما هم مانی کوچولو تنها نباشه.
یکی ازما 6 نفر...
19 اردیبهشت 92 14:32
آخه نازی،سخته ولی ایشالا که زوده زوده زود برگردین استان خودتون تا هم شما هم مانی کوچولو تنها نباشه.
معصومه
19 اردیبهشت 92 20:59
عزیزم سلام شارژنتمون تموم شده الهیییی..ان شاالله کار همسریت بازبرگرده شهر خودت از دلتنگی در بیای..واقعا غربت و تنهایی سخته عزیزم
معصومه
19 اردیبهشت 92 21:00
یادم رفت برا مانی جانم بوس نفرستادم که بوسسسسسسسسسس
امیر مهدی و عمی
20 اردیبهشت 92 2:41
سلام مامانی اشکامو در آوردی ولی خدایشش راست میگی تنهایی خیلی سخته. انشااله به این زودی آقای همسر منتقل میشن
بهار
20 اردیبهشت 92 11:26
زنـــــــــــدگی عمــــــــــل کردن است. این شکر نیست که چای را شیرین می کند بلکه حرکت قاشق چای خوری باعث شیرینی می شود . . .
عاطفه
20 اردیبهشت 92 13:39
سلام خوبید؟؟؟؟؟؟؟ چه پسر نازی دارید خدا واستون نگهش داره مرسی به وبم سرزدید
مامان یزدان
21 اردیبهشت 92 10:03
عزیزم مامان و خواهر و برادر من هم دورن.فقط یک داداش تو شهرمون دارم. کاملا درکت می کنم.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
24 اردیبهشت 92 11:31
ما که خام شدیم و اومدیم تهران، دور از مامان و بابا ...

اشکال نداره دیگه، چیکار کنیم، قسمت ِ من و شما این بوده دیگه ..

راستی، دوره زمونه طوری شده همه ی بچه ها توی خونه سرگرم می شن و کمتر میرن بیرون...

حالا خیلی ها هم که توی یه شهر هستن از اینکارا نمی کنن و یا خیلی کمتر هستش دیدارشون ...

در کل، قابل درک هست حست ...
خواهر م
جز صبر کاری نمیشه کرد ممنون

صبور باش