ما اومدیممممممم
سلام به همه دوستان خوبم
از اینکه در این مدت مارو فراموش نکردین وبه ما سر زدید ممنونم به حول وقوه خدا حال کام ما بهتر شده کارت گرافیکش خراب شده بود که طی یه عمل جراحی سر پایی و در اوردن کارت گرافیک از روده کام حالش خوب شده ودوره نقاهت پس از عمل و میگذرونه واسه همین بهش فشار نمیارم
توی این مدت اتفاقای زیادی افتاد که همش یادم نیست مهمترین این بود که
دایی رضا یعنی داداش خودم ماموریت داشته به بندر عباس که تونست یه سری هم به ما بزنه و مانی و من و کلی خوشحال کنه از وقتی که مانی فهمید هی میگفت دایی بیاد بریم پارک ایتون .
موقع اومدن داداشم ،دریا خراب بود
(چون باد میزد) توی کشتی کلی با تکون ومکون رسید البته گفت حالش هم بد شده وخدا رو شکر میکرد که موقع برگشت از فرودگاه قشم میره وازراه دریایی خبری نیست، خب همین دیگه در جزیزه زندگی کردن همین تجربه ها رو هم داره
چند روزی که رضا پیش ما بود خوش گذشت بنده خدا با اون حال بدش موقع اومدن رفت یه ماشین کنترلی واسه مانی خریدایشا.. که وقتی زن گرفت و بعدش بچه دار شد تلافی میکنم(خودش بود میگفت لازم نکرده چون زن فعلا نمیگیره)
خوب جونم براتون بگه که ایشا.. تا آخر سال هم میریم خونه خودمون از اسباب کشی راحت میشم امیدوارم همه اونایی که خونه ندارن زودتر زودتر خانه دار بشن البته ما یک سالی هست خونه خریدیم دادیم مستاجر امسال خدا کمک کرد تونستیم جمع و جور کنیم بریم .
بعد از رفتن رضا مانی جون هم سرما خورد باباش که گفت توی پارک که بازی میکرد یه بچه توی صورتش سرفه کرد بچه گلم سرما خورد به هر حال گلوشو بهم نشون میداد میگفت مامان بردارش، فک میکرد یه چیز رو زبونشه، گلوش درد میکرد بردیمش دکتر آقای دکتر معاینه اش کرد گفت خدا روشکر عفونی نشده فقط کیتوتیفن دادو اسپری بینی البته شبها یه کم بد میخوابید دیشب هم یه کم حالش بد بود نمیتونست خوب نفس بکشه دماغش گرفته بوده.الان هم سرماش به من گرفته
عکسایی که گرفتم بعدا میزارم