پارك
سلام
ديروز غروب ماني بردم پارك كنار خونه، اولش كسي نبود خواستم برگردم چون راستش ترسيده بودم بعد ديدم كم كم بچه ها ميان منم موندمو ماني رفت چند تا سر سره حسابي بازي كرد البته تنهايي بهش كيف نميده همين كه پارك رو خالي ديد گفت:" ني ني نيست....."اما توي همون چند نفري كه اومده بودن يكي از دوستاش بنام ياسين اومدو كلي با هم بازي كردند منم خوشحال شدم چون اينجا كه زندگي ميكنيم هيچكدوم از خوانواده من و هسرم نيستن و ما تنهاييم فقط با دوستانمون در اتباطيم شما هم حتما ميدونيد كه ارتباط با خانواده يه لذت ديگه اي داره به هر حال...
از اونجايي كه چند ماه امير صدرا ومحمد رضاي گلم رو نديدم از خواهرم خواستم عكساشونو واسم از طريق چت بده محمد رضا يه كم توپول شده امير صدرا هم كه تازه بدنيا اومده قيافش كلي تغيير كرده عكاشونوميذارم .
ماني جونم خيلي كتاب خوندن دوست داره بيشتر شبا واسم كتاب ميخونه منم ازش عكس وفيلم گرفتم خيلي با مزه ميخونه فقط ميگه:" منه منا منايي .."بعدش كتاب ميبنده ميگه تموم شد.