سنجد دوست داشتنی
سلام
پسر گلی مامان چند روز پیش بردمت پارک بغل خونه برگ های درخت رو زمین دیدی گفتی"مامان برگ میریزه"برام خیلی جالب بود که توجت به برگا بود
دیروز هم کلاس سنتور داشتم موقع رفتن کلی بغض کردی که تو هم بیایی اومدی دور وبرم ومیگفتی خسته ام بغلم کن بهت گفتم واستا با بابا بیا دنبالم ناراحت شدی ولی بالاخره گفتی باشه ولی از صورتت معلوم بود که ناراحتی اخه ما دو تا زیاد از هم دور نمیشیم همیشه با همییم
بابا اون اولا واست یه عروسک گرفته بود از اون عروسکایی که میتونی دستتو بکنی داخلش و عروسک حرکت بدی مثل عرو سکای نمایشی کوچولو بودی باطریش که تموم شد گداشتم بالاي كمدت،امروز دوباره باطريش كردم دستمو توش كردم باهاش بازي در اوردم نميدوني چقدر خوشت اومد انگار واقعا يه بچه واقعيه اول كلي دستشو فشار دادي تا آهنگ بخونه واست:عروسك خوشگل من بالش شكستههههه مامان جون خوشگل من بالشو بسته .....
موقع خواب بعداظهر بهش ميگفتي "ني ني جوجه خشمگين ديدي...ني ني شير ديدي .... خلاطه ميخواستي همه وسايل اتاقتو نشونش بدي بعد هم سفت بغلش كردي وخوابيدي عكس گرفتم وميزارم تا ببيني
اسمش گفتم سنجده صداش ميكردي سنجابه سنجاب مامان ميگفتم نه سنجد
ببين چقد سفت بغلش كردي
اينم 2تا عكس اتليه