0000
سلام
زهرا هم اومدو رفت کلی خرید کرد وگفت قیمت اینجا خیلی با تهران فرق داره مانی هم کلی با هاش بازی کرد وموقع رفتنش بغض کرداینجا خیلی شلوغ شده کلی مسافر اومده
دیشب نشستیم تا ساعت 2صبح با هم حرف زدیم از قدیما گفتیم از زمان دانشجویی از بچه های دانشگاه از گرفتاریهامون تو زندگی الان خلاصه کلی خوش گدشت ولی کم موند
هیچ چیز دوست قدیمی نمیشه زهرا خیلی با معرفته دوست خیلی خوبیه
کم کم خونه تکونی رو هم شروع کردم میخوام وسایلارو زودتر جمع کنم خیالم راحت باشه
آقای شهریار ناظری اومده اینجا از طرف آموزشگاه موزیک که میرم تل کردن گفتن اگه بخواین بریم بلیطشو رزو میکنن شاید رفتیم نمیدونم دقیقا اخه مانی ممکنه طاقت نیاره اذیت کنه
دیگه حرفی نیست تا بعد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی