مانيماني، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

مسافر کوچولو مانی

تولد ت مبارک

سلام امروز تولد محمد رضا ی نازنین خواهر زاده گلمه از اینجا تولدشو تبریک میگم خاله ایشا.. عروسیت 5سالش شده اخی یادش بخیر رفتیم مشهد چون خواهرم اونجا زندگی میکرد  بچه از بس ندیده منو میگه صورت خاله یادم رفته       ...
20 خرداد 1392

دایی فرزاد

سلام دیروز ناهار قرار بوده دایی فرزاد با زن دایی رویا ناهار بیان خونمون البته دایی گفته بود ناهار بیان دنبالمون بریم بیرون ولی من غذا درست کردم ساعت یک ظهر شد دیدم ازشون خبری نیست تل کردم دایی که جواب نداد به زندایی تل کردم گفت فرزاد رفته غواصی دیر میان بعد یه مدت دوباره زنگ زد و گفت فرزاد حالت تهوع گرفته نمی تونه بیان خلاصه ساعت 5-6 اومدن منم که دیگه غذا درستیده بودم خیلی زیاد چون فک کردم دوستاشونم میان گفتم بمونین خلاصه شام موندن  قیمه وکباب کوبیده درست کردم عکسشو بعد میزارم چون مهمان داشتم نتونستم عکس بگیرم دایی فرزاد هم از این ماشین هایی که باید جادشو درست کنی وماشین بزاری توش اورده واسه خونه ما هم هدیه اورده عکس ما...
17 خرداد 1392

باز اشپزی ایندفعه قارچ

سلام چند وقت زدم تو کار اشپزی چه کنیم دیگه از دست مانی صبح تا شب میگه واسم کتاب می می نی بخون  موقع صبح موقع ظهر  موقعی که میخواد بخوابه موقعی که از خواب پا میشه خلاصه هر کتاب داستان  روتوی روز شاید 5-6 بار میخونم دیگه حفظ شدمشون راستش چند وقت پیش تو ماهواره دیدم البته مدلهای دیگش دیدیه بودم ولی این تو دهنم موند که درستش کنم   بگم این یه پیش غذاست ولی من دو تاش خوردم سیر شدم اسمش نمیدونم مواد لازمش قارچ دکمه ای بزرگ هرنفر 3-2  پیازچه تعدادی  که من از پیاز استفاده کردم با ادویه که من از اویشن و فلفل نمک زردچوبه استفاده کردم   طرز تهیه اول کلاهک قا...
12 خرداد 1392

از کجا این حرفارو میاره

سلام امروز غروب رفتم  خرید با مانی موقع برگشت تاکسی گرفتیم دم در موقع پیاده شدن همسایمون دیدیم دختر خوبیه بعضی اوقات تو حیاط با مانی توپ بازی میکنه اسمش خاله مینوس خلاصه جفتشون کلی ذوق میکنن از دیدن هم ومانی هم گزارش خریدای منو بهش میده وخاله مینو که سوار ماشینش میشه در حال رفتن خدا حافظی میکنه مانی هم دست تکون میده میگه خدا حافظ خاله خدا حافظ بعدا میبینمت منو میبینی کلی تعجب کردم هر چی فک میکنم از کجا  یاد میگیره حتما از کارتون هایی که میبینه ...
11 خرداد 1392

یه شب مهمانی

سلام 5شنیه شب مهمان داشتیم دوست بابا اقا مصطفی و خانومش ومحدیث اومدن خونمون البته ایندفعه خاله ی محدیث هم بود خیلی دختر خوبیه  چون خواهرش حامله هست اومده اینجا پیش خواهرش کمکش باشه شب ساعت 10 اومدن مثل اینکه یه مشکلی پیش اومده بود یعنی دایی محدیث مغازه بود پاشو از مغازه میزاره بیرون یهو مغازه میریزه چون بغلش گود برداری کرده بودن شانس اورده بوده مانی از بعدظهر منتظرشون بوده خیلی خوشحال بود بچم تا یک بیدار مونده امروز هم تا 9/5 خواب بوده خلاصه منم از صبح مشغول بودم فسنجان گداشتم  ایت زله که داخلش قالب زدم بشکل دل و ستاره وگل اینم کوکوی سبزی به شکل قلب از کارام عکس گرفتم  پیر شدم ببینم و لذت...
10 خرداد 1392

ساعت آشپزی(کیک فنجونی

سلام توی این فنجونارو نگاه کنید     اینا کیک کوچولوهای خوشگل هستن که بدون فر درست شدند اینم عکساشون بیرون از فنجون                                         این سه کوچولوی خوشگل به راحتی درست شدند قراره این کیک  و وقتی داداشم میاد درست کنم این اولین بار بود که درستش کردم البته با یه طعم دیگه میخوام امتحان کنم چون خودم کاکایو دوست ندارم از اونجایی که مازیار نسبت به غدا ها حساس بید واینو تایید کرد ...
6 خرداد 1392

000

سلام گلاب به روتون بردمش دستشویی موقع برگشت پامو گذاشتم روی شلوارش بهم میگه ااااااااااااااا مامان پاتو بردار از شلوارم بعد اخم میکنه میگه چرا پاتو گذاشتی رو شلوارم بگو اااااااخشید یعنی ببخشید منم میگم ببخشید بعد میگه دیگه تکرار نشه جاتون خالی داشتم سالاد میخوردم اومد چنگالو ازم گرفت گفت خودم میدم بهم میگه کوچولو بخور چنگال میزاره دهنم بهش میگم مرسی پسرم سرش به یه طرف خم میکنه میگه خواااااااااهش میکنم مامان جون حالا میپرسین از کی حرف میزنم معلومه از مانی خان                        ...
5 خرداد 1392

روز پدر مبارک

  سلام روز پدر مبارک باشه واسه همه بابا ها ی حال و آینده روز مرد هم مبارک باشه . اگر بدانی چه کسی،کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؟ پدرت را می پرستی . . . روز پدر مبارک .   دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده . آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم روزت مبارک   مرد   زندگیم ، دوستت دارم     . پدر، تو تپش قلب خانه ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون میروی و با کشش عشق، دوباره باز میگردی. تو را به من ...
1 خرداد 1392