مانيماني، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

مسافر کوچولو مانی

0000

سلام وایییییییی این چند روز هوای شمال خیلی  خیلی خنکه کلی بارون اومده الان هم هوا بارون ریز میاد به قول معروف بارون عاشقا ١٥ ام مرداد مازیار بلیط گرفته میاد چند روز پیش مانی کلی گریه کرد باباش میخواست الان که با محمد رضا رفت دوچرخه سواری و بازی میکنه کلی با هم خوشن محمد رضا میگه خاله ٢٠ روز خونمون بمون  . سطل وبیلچه خریدن دوتاییشون برن کنار دریا شن بازی از شانسشون این چند روز هوا بارونه  هوا که خوب شد میبریمشون خوش باشن امیر صدرا هم خوابیده این بچه ها هم بخاطرش اروم حرف میزنن و بازی میکنن دیشب از لنگرود اومدم رشت جای همه کسانی که هوای  شهرشون گرمه خالی خداییش خیلی خوبه  تا بعد ...
9 مرداد 1392

مسافرت

سلام سلام بالاخره تونستم بیام الان خونه خاله فرشته هستیم تونستم یه پست بزارم از همه دوستانی که در این مدت به ما سر میزدن تشکر میکنم تا جایی که بتونم بهتون سر میزنم با اینت موبایل خیلی سخته مطلب هم نمیشه نوشت
28 تير 1392

یه دندون

سلام دندون 20 ام مانی هم بیرون اومده توی فک پایین سمت راست  دیدم همیشه نی لیوانشو میبره عقب میخارونه  ...
6 تير 1392

بدو بدو حراجه

ایتم بادکنکای خوشگل خواستی ببینی برو ادامه مطلب از این بادکنکا دوست داشتم درست کنم که درستیدم کلی هم با مانی بازی کردیم خودم بیشتر دوق داشتم این بادکنکا واسه تولد بچه ها عالیه فک نکنید سخت درست میشه خودم فقط اولی رو ترکوندم بعد تونستم درست کنم نکتش اینه که همه بادکن نباید باد کنی چون میپیچونیش  باید جا داشته باشه تا نترکه  راستی اسمشون بادکنکای ماریه یادمه بابام وقتی بچه بودیم برامون میخرید ولی ما بادش میکردیم بعد که ولش میکردیم صدا میخورد البته مدلش یه کم فرق داشت با این بادگنک    یاد ...
4 تير 1392

نیمه شعبان

سسسسسسسلام   شبی را به خوابم بیا، نازنین! دلم را پُر از بوی خورشید کن بیا چشمه غصه‌های مرا پُر از جوششِ شعر امید کن بیا که جهان، زیر هر گام تو پُر از رویش سبزه‌ها می‌شود دلِ آسمان، پُر زِ رنگین کمان زمین، غرق ذکر خدا می‌شود       نیمه ی شعبان گل نرگس شکفت                                  چلچله از شادمانی شب نخفت       آبشار یک لحظه آرام شد ، نریخت   &n...
2 تير 1392

اولین کاردستی

سلام  این چند روز واسه مانی انواع کاردستی درست کردم خیلی دوق داشت خودشم اولین کاردستیشو درست کرد کاغذارو پاره میکرد روی مقوا میچسبود به قول خودش یه دستی درست کرد همین جمعه یعنی 7 تیر من ومانی جون میریم رشت خدا بداد برسه از وقتی مانی 6 ماهش بود دیگه هواپیما سوار نشدم اخرین بار اینقدر تکون خورد ومانی گریه میکرد ترسیدم چند باربعد اون هم بلیط گرفتم پس دادم  ایندفعه ببینم میرم یا نه کاردستی من ومانی  خروسه رو از وب خانم بندری یاد گرفتم ازش ممنون کفشدوزک ایده خودم بود روی اون سی دی روی اقا فیله (خانم بندری) میتونید عکس بچه هارو بچسبونید جوجه خشمگین ایده خودمه داخل بال کفشدوزک میتونید برنامه هفتگی یا غدایی بچه ه...
1 تير 1392

همشو نخوردیم ...

سلام  هفته پیش رفتیم خونه خاله فرح که خاله مازیار ه منو مانی  طبق معمول مانی خوشحال بود وکلی بازی میکرد خاله واسه پذیرایی میوه واورد یه ظرف پسته از اونجایی که مانی اظلا میوه نمیخوره وعاشق پسته هست نشست وپسته خورد چند تایی هم خاله واسش درست میکرد ومیخورد وبازی میکرد منم نشستم وبا خاله صحبت کردم وقتی خواستم برگردیم به مانی گفتم مامان دیگه بریم خونه مانی گفت نه مامان نریم از اونجایی که دوست داشت بمونه یهو اومد جلو به من گفت (با اشاره دست به ظرف) مامان ما که همه پسته رو نخوردیم  این حرف و زد ومن کلی خندیدم خاله گفت چی میگیه با کمی خجالت گفتم میگه ما که همه پسته رو نخوردیم  هردومون کلی خندیدیم  مو...
29 خرداد 1392

ما مان امروز نگفتی

سلام امروز موقعی که داشتم بهش صبحانه میدادم  (نون وتخم مرغ) با هم حرف میزدیم یهو بهم گفت" مامان امروز بهم نگفتی دوستت دارم" منم خندم گرفت و گفتم دوستت دارم مانی جون بعضی اوقات یهویی بهم میگه" مامان حرفتو گوش میکنم " یه عادت بد داره موقعی که مثلا من تو اینتم  خودش توی اتاق دیگه هی صدام میکنه هر چی بهش میگم بیا نمیاد اینقدر گریه میکنه تا من برم پیشش هر چی سعی میکنم نرم و واستم خودش بیاد از ترفند ای مختلف استفاده میکنه مثلا میگه" مامان بیا دارم غصه میخورماااا" منم دیگه دلم نمیاد ومیرم چه کنم مادر طاقت ندارم از این حرفا میزنه پی نوشت:میخواستم بخوابم مانی اومد وگفت مامان گالکسی بابا بده بازی کنم داشت خوابم میبرد با ...
28 خرداد 1392

از دست مانی و یه خبر

سلام از دست مانی صبح کلی باهاش بازی کردم  خسته شدم ورفتم نشستم تا استراحت کنم توی راهرو ولو شد و ادای گریه کردن و در اورد ومیگفت "مامان تنهام نزار مامان" کاراش یادم میره از این کارا زیاد انجام میده خبر اینکه از مهر امسال احتمالا میرم مدرسه خانم معلم میشم  بقول سیمرغ عزیز مستخدم اموزش وپرورش ،معلم کلاس دوم، خیلی دوست داشتم الان هم خوشحالم ولی یکم هم استرس دارم چون دوست دارم معلم خوبی باشم از همه دوستانی که تجربه دارند خواهش میکنم به من هم تجربیاتشون بگن تا کمکم کنه یا از کتابهای که کمک کننده هست اطلاع دارین لطفا بگین از الان توی سایتهای مختلف دنبال سوالای امتحان چطور رفتار کردن با بچه ها میگردم به قول خاله فرح میگه...
28 خرداد 1392