ماجرای تخم مرغ یا به قول شمالیها مورغانه
سلام اول اینکه اومدم یه سر زدم مانی بیدار شد رفتم بعد اینکه خوابید من خوابم نبرد دوباره اومدم از پنجره بیرون نگاه کردم باد میزنه وماه کامله خیلی خوشگله از بس زلزله اومده این چند وقت همش حس زلزله دارم مازیار یه برنامه رو گلکسی نصب کرده که هرجای ایران زلزله بیاد یه پیامک میده هر روز چند تا میاد ولی ریشترش پایینه. بگذریم ماجرای تخم مرغ اینه که مانی تخم مرغ دوست داره چه پخته چه نیمرو په با پلو چه با نون . امشب که تخم مرغ هارو میذاشتم تو یخچال دیده گفت میخوام گفتم مامان جون خامه بزار فردا بهت میدم لج کرد وگفت یه دونه بده منم بهش دادم ولی گفتم مواظب باش نشکنه ،باهاش بازی کرد و بوسش کرد میگفت دوستت دارم امان از دست این بچه گفتم چرا...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:19